فرصت بده آهی بکشم
دمی از رفتن دست بردارم و نگاهی بیاندازم
به تاول پاهام
من از منحنیِ آمد و رفت های این دنیای بر عکس
سرم گیج میرود ،
از دایره های بی نهایتِ
روزهای از نو و
روزی های ناچیز
مهلت بده گریه کنم
بگذار زندگیِ دیگری بخواهم
از خودم میخواهمبا خودم میروم
من گم شده بودم
وقتی تو را در راه "لاریسا" دیدم
ـ جاده ای که از سروی آغاز می شود
و به سروی دیگر پایان می یابد ـ
تو گمان کردی من مرد جاده ام
عاشقم شدی
اما من مرد جاده نیستم
وقتی تو را در راه "لاریسا" دیدم
گم شده بودم
لئونارد کوهن
لاریسا؛ یکی از شهرهای یونان
زیبا بود .
مرسی
سیاه و سفیدش نازم بوووووووود
این عکس رو دوست داشتم. چه راه درازی برای رفتن هست، چقدر امید برای کشف، چقدر لحظه برای لذت بردن
Like