-
یادداشت آخر
20 مهر 1389 01:26
جابه جایی همیشه گی چندان خوشایند نیست. اما این وبلاگ در این مدت کوتاه آزمونی بود برای این ایده که میتوان عکس و نوشته را کنار هم قرار داد. گرچه در گذشته و دیگران این تجربه را داشته اند. اما فوتوبلاگ جایگاهی تخصصی تر و مناسب تر برای ادامه ی این روند است و آرزو میکنم این مسیر آهسته و پیوسته ادامه پیدا کند و این عکس ها که...
-
تماشا
17 مهر 1389 15:59
میتوان درون بازی بود و چرخید یا تنها ایستاد و تماشاگر بود ... پ ن: جالب آن که حرکت نیز امری نسبی ست و از دید زاویه ی بر عکس هم میتوانیم (شاید که نه حتما) چنین منظره ای را یببنیم
-
چراغ های رابطه
24 شهریور 1389 01:54
چراغ های رابطه تاریک نیستند روشن اند غلط پولوط و اجق وجق روشن اند بر حسب تصادف به وجود می آیند و بر پایه ی اشتباه شکل می گیرند و ادامه می یابند پلی می شوند برای رسیدنِ ما به خودمان از طرف ما تعریف می شوند و جهت شان به سوی خود ماست
-
سطلی آب از دریا
6 شهریور 1389 04:27
اشتیاق تازگی داشتن چیز ها رهایی در لحظه چیزهایی که ما بزرگتر ها از دست داده ایم و به کودک و شادی اش حداکثر یک لبخند میزنیم
-
مهلت
31 مرداد 1389 02:34
فرصت بده آهی بکشم دمی از رفتن دست بردارم و نگاهی بیاندازم به تاول پاهام من از منحنیِ آمد و رفت های این دنیای بر عکس سرم گیج میرود ، از دایره های بی نهایتِ روزهای از نو و روزی های ناچیز مهلت بده گریه کنم بگذار زندگیِ دیگری بخواهم از خودم میخواهم با خودم میروم
-
فقط تصویر
19 مرداد 1389 20:49
صدایی تو جهانم نیست فقط تصویر میبینم
-
در راه
21 تیر 1389 20:44
به عکس نگاه کن و نگذار حرف بزنم انگار قطار هیچ وقت قرار نیست برسد
-
چشم هایش
15 تیر 1389 19:58
فریادم را قورت داده ام از چشم هایم معلوم نیست؟ فریادم را قورت داده ام و از چشم هایم دارد میزند بیرون آخرین فریادی که زدم، به دهانم چسب نزدند فقط دست هایم را بستند و بردند جایی که کسی نشنود فریادم را پشت میله ها و زیر فشار برق و اجبار قرص همه ی فریاد هایم را قورت دادم چون با فریاد هایم مرا به داخل شهر راه نمیدادند و...
-
اشتراک
1 تیر 1389 20:49
لذت ِ شنیدن و شنواندن بگذار حس تو را حس کنم تنها لذت بردن غم انگیزترین تنهایی ست
-
مهتابِ پشتِ چنار
27 خرداد 1389 18:33
سخت باشد شاید چیزی که میبینی همان را یا شبیه اش را نشان بدهی و بگویی ببین! من این را دیده ام
-
کیومرث
22 خرداد 1389 10:56
مریض بود و خسته دوربین که روشن میشد دیگر مریض نبود نمیخندید اما میخنداندمان و ما میدانستیم که زود میرود حتا بهزاد که خودش را میچسباند به او و میگفت عکس بگیر پ ن: پروژه ی تله فیلم «دختر-قلعه» ، روستای گرجی محله ، پاییز 88
-
عکاسی: هنرِ سهل و ممتنع
20 خرداد 1389 10:18
«مساله این نیست که به چه چیزی نگاه می کنید، بلکه این است که چه می بینید » ـ هنری دیوید توریو آیا همه گانی شدن ابزارهای عکاسی در قالب موبایل و دوربین دیجیتال های خانگی از ارزش و زیبایی این هنر می کاهد؟ شاید عده ای از «عکاس باشی» های بی هنر در ابتدای دیجیتال شدن عکاسی احساس خطر و کورکورانه با آن مخالفت کردند. چرا که...
-
کودکی
13 خرداد 1389 18:27
تو میدانی که این دنیا قشنگ نیست اما قشنگی هم دارد تو میبینی که آجرها سیاهند اما چشمت را میبندی و آبی ها را لمس میکنی نمیترسی دیوانه باشی هنوز کودکی
-
دنیایی از عکس
11 خرداد 1389 11:14
دنیا تعداد زیادی عکسِ در هم گره خورده و ناشناس است. عکس ها میچرخند و تغییر میکنند، بدون اینکه چشمی کشف شان کند. کشف کردن همیشه به معنیِ گرفتنِ عکس نیست. چه بسیار عکس ها که هیچ دوربینی به خلوت شان راه ندارد و تنها برای دیدن یک جفت چشم اتفاق می افتد.
-
یاداوری
7 خرداد 1389 09:41
تنهایی در ساعت پنج صبح چای تلخ در دستت هیچ کس در خیابان نیست جز تو و من که تو را میبینم این علامت خطر نیست یادآوری ست ...
-
در خود
6 خرداد 1389 11:10
چنبره زده ای در خود آفتاب گرمت نمیکند پیاده رو سرگردان است در خطوط موازی پیاده ها نمیبینندت سایه ات کوچک تر است از برج های عاج زیر پایت گم میشود
-
راه بیا بچه!
5 خرداد 1389 15:28
من هنوز بچه ام به صداها و رنگ ها بی توجه نیستم هنوز یاد نگرفته ام مثل شما که سرم را بیندازم پایین و رو به جلو راه بروم و رنگ های تیره بپوشم و نبینم و نشنوم من هنوز یک بچه ام
-
تنهایی
2 خرداد 1389 11:45
تنهایی اش را نفهمید هیچ کس نگاه کن چه غریب است سنجاقی زنگ زده که کسی نمیداند از دست چه کسی افتاده و کِی و چند هزار نفر گذشته اند بی که ببینندش هیچ کس نمیداند چه تنهاست حتی خودش
-
رد پای مرگ
31 اردیبهشت 1389 20:42
آسفالت داغ بود خیلی داغ شاید گربه دیر رد شد یا ماشین خیلی زود این تصویر دیده نشد و گم شد میان هزار تصویر گذرای روزمره اما همیشه و هنوز برای من گربه ی سیاه از روی آسفالت داغ - که بوی لاستیک ماشین میدهد - در حال گذر است
-
گلدان
31 اردیبهشت 1389 20:32
بسته ی گوش پاک کن ات وقتی دارد تمام میشود وقتی لباس هایت کهنه میشوند و موهایت بلند در تمام این مدت گل های گلدان دارند رشد میکنند